تیک...تاک...
تیک...تاک...ساعت منجمد شده از زمهریر نبودنت...
حدس بزنیداین شعر از کیست؟؟؟
ن : شیرین حال کوئی ت : دو شنبه 17 تير 1392 ز : 12:48 | +

خورشیدخاموش شدو

اولین ستاره ی شب روشن...

من ازاینجا،ازمیان دل شب

تاطلوع خورشیدوغروب مهتاب

درپس کوه بلند

پلک برهم ننهادم که سحرنزدیک است

پرپروازندارددل بی درمانم

پس خواهدمانددرپس پنجره ی تنهایی

وتقلای دلم درجهت آزادی بیخودبود

چون که خودباعث تنهایی خودبود

وبس...

من که محبوس نکردم اورا

درمیان قفس احساسم...


.:: ::.


برسنگ قبرمن بنویسید...
ن : شیرین حال کوئی ت : یک شنبه 2 تير 1392 ز : 17:26 | +

 بر سنگ قبر من بنویسید


خسته بود اهل زمین نبود

نمازش شكسته بود


برسنگ قبر من بنویسید

شیشه بود تنها از این نظر

كه سراپا شكسته بود


بر سنگ قبر من بنویسید

پاك بود چشمان او

كه دائماً از اشك شسته بود


بر سنگ قبر من بنویسید

این درخت عمری برای

هر تیشه و تبر دسته بود


بر سنگ قبر من بنویسید

كل عمر پشت دری

كه باز نمی شد نشسته بود...


.:: ::.


Powered By LOXBLOG.COM Copyright © by shirinkarimi
This Template By Theme-Designer.Com